شناسه خبر : 13029
تاریخ انتشار : ۱۷ تیر ۱۴۰۲
5245016_3212312-1
اینجا حسابی شبیه اربعین است

خورشید، کم کم روی پهنه غربی خیابان انقلاب، خودش را به برج آزادی می‌رساند. نور غروب روی شلوغی جمعیت می‌پاشد و خاک بلند شده از خیابان را واضح‌تر می‌کند. یک ساعت از آغاز رسمی مراسم می‌گذرد و سرعت قدم برداشتن از اراده‌ها خارج شده و پایین آمده است. خیابان دیگر بدون اغراق لبریز شده و انگار از گوشه و کنار، چشمه قُل می‌زند و آدم به خیابان می‌ریزد.

هرچه می‌خواهم جلوی سیَلان ذهن را بگیرم بی‌فایده است؛ اینجا حسابی شبیه اربعین است. این یک قیاس نیست که مع‌الفارق باشد؛ یک مثال است، در مثل هم مناقشه نیست! به گمانم مهمانی ۱۰ کیلومتری، هرکس که تجربه اربعین داشته باشد را کم یا زیاد به یاد «مشایه» می‌اندازد!

مشایه یا طریق نجف به کربلا، در عالم بود و نبود همتایی ندارد، اما ذهن آدمی است دیگر؛ افسار ندارد. لحظات مشابه را تطابق می‌دهد. وقتی خادم‌ها، جلویت را می‌گیرند و اصرار می‌کنند که بستنی برداری؛ آب‌میوه خنک بنوشی یا با برشی از هندوانه دلی از عزای گرما دربیاوری، خواهی‌نخواهی از کف خیابان انقلاب در قلب تهران پر می‌کشی و جایی میانه مسیر پیاده‌روی اربعین زمین می‌خوری. جایی که خادمی جلوی پایت گردن خم کرده تا از سینی دستش چیزی برداری و تو گرچه دلت نخواهد، اما دل دست رد زدن به سینه‌اش را نداری…

وقتی نوجوانی، سینی هندوانه را روی سرش گذاشته و چهارزانو روی آسفالت نشسته، دست خودت نیست که یاد عراقی‌ها نیفتی وقتی در گرمای ظهرهای عراق سینی آب‌های مربعی را روی سرشان می‌گذراند و چهارزانو در مسیر زائران می‌نشینند.

محبت و احترام بی‌نهایت خادم‌ها، صدای سرسام‌آور و درهم‌آمیخته بلندگوی غرفه‌ها، یک خیابان منتهی به افق، گرد و خاک به آسمان پاشیده از فرط جمعیت و پررنگ‌تر از همه، عشق به خاندان اهل بیت؛ این همه تصویر مشترک، هر جا که می‌خواهد باشد، باشد! کفایت می‌کند برای آنکه آدمی دلش هوایی شود.

البته چه قیاس باشد چه مثال؛ فرسنگ‌ها فاصله است، این کجا و آن کجا؟ ولی حالا که این قدر دور و این قدر نزدیک است، حالا که این قدر شبیه و این قدر متفاوت است، کاش همه این جمعیت، اربعین هم کربلا رفته باشند؛ ای کاش همه این جمعیت چند دقیقه‌ای در مشایه پا بر زمین کشانده باشند! «همه» یعنی «همه»! یعنی کوچک و بزرگ، مرد و زن، پیر و جوان، باحجاب و بی‌حجاب.

شاید شما سال‌های اخیر از انعکاس رسانه‌ای تصاویر افراد با ظاهر غیرمذهبی در آئین‌های مذهبی و سیاسی دل‌زده شده‌اید. شاید از انتشار تصاویر مردانی که صورت را شش تیغ تراشیده‌اند یا زنانی که حجاب مذهبی ندارند در شب‌های قدر، لحظه سال تحویل، صف رأی دادن انتخابات یا راهپیمایی ۲۲ بهمن، گلایه‌مند باشید.

اصلاً بیایید فرض کنیم همیشه حق با شما بوده و گلایه به جایی داشته‌اید، اما این بار در مهمانی ۱۰ کیلومتری ماجرای متفاوتی رقم خورده است؛ این بار عکاس پشت لنز، فیلمبردار پشت دوربین یا خبرنگار پشت کیبورد را شماتت نکنید. هر طرف از این جشن مذهبی پر از قاب‌هایی بود از افرادی با ظاهر غیرمذهبی! تلاش خاصی پشت این بازتاب نیست. این صرفاً حقیقت و چهره واقعی خیابان انقلاب در جشن جمعه شب است؛ بدون سانسور، بدون فیلتر، بدون سوگیری!

اینطور تصور کنید که اگر با یک دوربین، ثابت، بدون هدف و نیت خاصی در یک محدوده کاملاً رندوم، فیلمبرداری می‌کردید، حدود نیمی از کسانی که از مقابل لنز شما عبور می‌کردند، شباهتی به افراد مذهبی نداشتند و از تصور شما به دور بودند؛ نتیجه این فیلم چیزی شبیه ثبت تصویر ورودی ایستگاه مترو می‌شد؛ همان قدر درهم برهم و فیلتر نشده.

کاش یک نفر با تکنیک‌ها و ابزارهای روز، تصویر غرفه‌ها و موکب‌ها و صدای مولودی‌ها و هر نشانه مربوط به غدیر را از قاب‌های ثبت شده جمعه شب در تهران را خارج کند، آن وقت همه می‌دیدند تشخیص مذهبی بودن این جشن از روی ظاهر افراد، محرز و آسان نخواهد بود.

چرا راه دور و توضیح دور بدهیم؟! مثل احمد! که با صورت تراشیده و تی‌شرت سفید و شلوار لی و سیگار به دست، به دختر پنج ساله‌اش که روی تشک فنری می‌پرید می‌گفت: «بگو یا علی بابا!». مثل همسر احمد که با روسری نیمه افتاده روی شانه‌اش با ذوق و عشق از یاعلی گفتن‌های دخترش فیلم می‌گرفت؛ یاعلی‌هایی که هرگز از گوش حافظه خیابان انقلاب پاک نخواهد شد.

هرکه هستم، هرکه بودم، بر کسی مربوط نیست…

مهمانی ده کیلومتری، یک رویداد مذهبی و دینی است، یک جور ابتکار است. از کارناوال‌های جهانی الهام گرفته، از میان جامعه ایرانی عبور کرده و قرار است به روح معنویات اسلام برسد. ایران هم در تمام این سال‌ها تنها یک تجربه مشابه در کارنامه‌اش دارد، تجربه سال گذشته در خیابان ولیعصر که اتفاقاً مردم از آن هم حسابی استقبال کردند، اما با ترافیک و مشکلات دیگرش، تجربه تماماً موفقی نبود.

این جشن، یک کودک نورسیده است. غدیر گرچه خودش روح عظیم و جایگاه ویژه‌ای برای مسلمانان دارد و شیعیان، حیات دینی خود را مدیونش هستند اما آئینی که این دو سال برای غدیر برپا می‌شود نوپا است. مراسم محرم و فاطمیه نیست که ریشه‌ای به عمق تاریخِ گره‌خورده اسلام و ایران داشته باشد، ۲۲ بهمن هم نیست که از نگاه کارشناسان نشانه‌ای از حضور مردم قلمداد شود و به مثابه نمادی از وفاداری به نظام مورد ارزیابی قرار بگیرد.

اول و آخر، یک جشن بزرگ در ابعاد ملی برای میلیون‌ها دوستدار علی (ع) است، برای هرکس که تماس تلفنی‌اش را با «یاعلی» تمام می‌کند، برای هرکس که ۱۳ رجب را برای پدرش هدیه‌ای می‌خرد، برای هرکس که غدیر را عید خودش می‌داند و تبریکش می‌گوید. کسی که پا در این جشن گذاشته، هرچه باشد یا نباشد، از ولایت علی (ع) شاد است. دست خانواده‌اش را گرفته و به خیابان آمده تا اگر دیگر خبری از سفره‌های نذری مادرها و مادربزرگ‌ها نیست، بر سر سفره‌ای به طول ده کیلومتر با همان صفا و صمیمیت و سادگی بنشیند و از دست خادمان اهل بیت طعام بگیرد.

یادتان نرود به بچه‌ها بگویید، این خوشی‌ها هدیه علی (ع) بود!

چند ساعت گذشت، خوراکی‌ها و پذیرایی‌ها تمام شد، باد قصر بادی‌ها را خالی کردند، صدای مولودی‌ها و آهنگ‌ها را پایین آوردند، پدر مادرها خسته شدند، خادم‌ها از نفس افتادند، خیابان انقلاب آرام گرفت، اما بچه‌ها دل از تشک‌های بازی نمی‌کندند.

شهربازی ده کیلومتری جمعه شب در تهران یک نظم حدودی داشت؛ یک قصر بادی، یک استخر توپ، یک فوتبال دستی، یک تشک پرش بازی و یک چرخ و فلک فلزی؛ از همان‌ها که روی صندلی‌اش می‌نشستیم و با سعی کردن برای چرخاندن فرمان وسطش، باعث چرخیدن خودمان دور فرمان می‌شدیم.

از میدان امام حسین به سمت غرب تا چشم کار می‌کرد، وضع همین بود. بچه بود که بالا و پایین می‌پرید. دست مادرش را می‌گرفت و در حالیکه به سمت بازی بعدی می‌کشاند از پدرش می‌خواست برایش پف‌فیل یا شیربلال گیر بیاورد؛ هنوز عرق پریدن روی قصر بادی خشک نشده بود، روی تاب فلزی می‌پرید؛ هنوز سرگیجه‌اش از تاب‌بازی آرام نگرفته بود، توی استخر توپ می‌پرید؛ هنوز نفسش از استخر توپ بالا نیامده بود خودش را تشک بازی رها می‌کرد.

بالاخره وقتی راه نفسش از شدت بازی کردن به سوزش می‌افتاد، با گونه‌های سرخ شده و موهای عرق کرده و چسبیده به سر، سراغ خوراکی‌های بیشتر را می‌گرفت و همانطور که گازی به هندوانه یا لیسی به بستنی‌اش می‌زد برای شروع بازی بعدی، زمان‌بندی می‌کرد.

نوش جانشان! شور و نشاط «مهمونی ۱۰ کیلومتری» نه مدیون رنگ و لعاب غرفه‌ها و ریسه‌بندی خیابان‌ها بود، نه مدیون طعم لذیذ خوراکی‌های مختلف، نه مدیون موسیقی‌های زنده و سرودهای گوش‌نواز و نه مدیون بلندگوهای پرتوان. هرچه شور و نشاط بود، مدیون بچه‌ها بود؛ و بس! نوش جان‌شان؛ حلال معصومیت‌شان، همه اینها به یک یاعلی گفتن‌شان می‌ارزد. فقط کاش همه این جمعیت شب که به خانه رفتند به بچه‌هایشان حقیقت را بگویند: «این شهربازی و این همه خوراکی‌های خوشمزه از طرف علی (ع) بود.»

ما انسان هستیم و اکثراً فراموش‌کار؛ درست! اما یادمان نمی‌رود که معاویه به افرادش دستور داد به کودکان اهل شام، «برّه‌» هدیه کنند و بگویند «این کار از طرف معاویه است»؛ بعد زمانی که کودکان شامی با برّه‌ها انس گرفتند، گفت برّه‌ها را از بچه‌ها بگیرند و بگویند: «این کار از طرف علی است». ما انسان هستیم و گاهی بی‌معرفت؛ درست! اما یادمان نمی‌رود شامی‌ها چگونه انتقام کینه‌ای که معاویه از علی در آنها کاشته بود را سال‌ها بعد از فرزندان علی گرفتند…

کاش یادتان نرود! معرفت به خرج دهید و عشق علی را در قلب خود آب بدهید و در قلب فرزندان‌تان بکارید.

۱۰.۱۷۹ پربازدید!

منبع : مهر

یک پاسخ

پاسخ دادن به مینا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پربازدیدترین اخبار

آخرین اخبار

اخبار مرتبط :

63021733
اعزام قطار‌های فوق‌العاده به پایانه‌های مرزی برای بازگشت مسافران اربعین
admin-ajax
بیش از ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر به عراق عازم شده‌اند
282508
اینترنت روبیکا برای زائران اربعین رایگان شد
images
زوار اربعین بدون تهیه بلیت به فرودگاه‌ها مراجعه نکنند
24071101002241_Org
انجام عملیات پروازی اربعین از ۲۶ فرودگاه کشور
5054159
شرکت۱۵۰ کشور در راهپیمایی اربعین