چه سالهایی چشم زائران کربلا به جاده بود مگر راه کربلا باز شود، حتی این شعار «کربلا کربلا ما داریم میآییم» رزمندگان هم به گوش میرسید، اما خبری از بازگشایی مرزها برای حضور زائران ایرانی نبود. ایام گذشت تا در سالهای آخر حضور صدام حسین، تعدادی از ایرانیان توانستند به زیارت امام حسین (ع) نائل شوند. باز این ایام نیز گذشت تا اینکه در اوایل دهه ۸۰ تعداد بیشتری از ایرانیان به پابوس امام حسین (ع) رفتند.
در همان سالها «آقا سعید» توفیق پیدا کرده بود نزدیکهای اربعین حسینی در عراق باشد و حضور موکبها را در مسیر نجف به کربلا یا حله به کربلا را مشاهده کند. جرقهای که با حضور در پیادهروی اربعین در دهه ۸۰ شکل گرفت برای همین او تصمیم گرفت هر طور شده سال بعد مسیر نجف تا کربلا را با پای پیاده طی کند.
آن سال ایام اربعین حسینی مصادف با زمستان بود، زمستان سختی که هیچ گاه از یادش نمیرود. اما همین حضور جرقهای شد که بعدها در اربعین حسینی سال جاری ثمرهاش را به زیبایی نشان داد.
سر آغاز آن جرقه مهماننوازی بیمنت و خالصانه عراقی برای خدمترسانی به زائران اباعبدالله (ع) بود، او برای اینکه این محبت عراقیها را جبران کند و با زبان هنر تشکر کند، راههای گوناگونی را امتحان کرد.
«سعید براتی» با هر بار حضورش در مسیر مشایه نجف به کربلا تجربه جدیدی کسب میکرد و در نهایت فهمید که کودکان عراقی به چه چیزی بیش از حد علاقه دارند. او در سالهای اول حضورش هدایایی مانند جوراب، لوازم التحریر، اسباب بازی به کودکان عراقی میداد و خوشحالی و لبخند کودکانه آنها بهترین هدیه معنوی برایش بود، هدیهای معنوی که حضور او در پیادهروی اربعین را شیرینتر کرده است.
وقتی کرونا، اجرای ایده را به تأخیر انداخت آقا سعید همیشه به این فکر میکرد چگونه میتواند هدیهای ماندگار برای کودکان عراقی در اتمسفر اربعین تولید کند، هدیهای که بشود در حجم بالا و با کیفیت عالی به کودکان عراقی برسد، البته برای اینکه به پروژهاش بهتر پر و بال دهد، قبل از آن با راهاندازی غرفه کودک و محرم در ایران کارش را پیش برد و وقتی استقبال کودکان ایرانی را از طرحش دید، دیگر خیالش راحت شد در عراق حتماً جواب میدهد.

تمام کارهایش را کرده بود که به ایام کرونا خورد، برای همین حدود ۲ سال اجرای ایدهاش به عقب افتاد، «سعید براتی» درباره اینکه چگونه توانست ایدهاش را در ایام اربعین حسینی اجرایی کند، میگوید: ایدهمان این بود غرفه عکس کودک را میان کودکان و نوجوانان عراقی و ایرانی در کربلا اجرایی کنیم، به همین خاطر این ایده را با مدیریت موکب عقیله مطرح کردم و در نهایت قرار شد با مشارکت این موکب این طرح اجرایی شود، قبل از اربعین حسینی در سال ۱۴۰۱، یک سفری به عراق داشتم تا مکانی را انتخاب کنم، تمام کارها انجام شد، روز موعود بیش از ۲ هزار مواد خام برای تهیه عکس کودک به همراه تجهیزات اعم از پرینتر، دستگاه لبتاپ و ملزوماتش را از طریق هوایی به عراق منتقل کردیم، اما این انتقال تجهیزات به همین راحتی نبود. او ماند با ۱۴۰ کیلو بار و بیش از ۲ هزار تا مواد خام جاکلیدی!
او ادامه میدهد: ۱۴۰ کیلو بار همراهم بود که تنها ۳۰ کیلو مجاز بود، این به کنار، محدویتهای تردد وسایل با گاری هم اضافه شد، جایی هم که از قبل صحبت کرده بودیم را در اختیار یک مجموعه عراقی قرار داده بودند و عملاً جایی هم نداشتیم.
از باب الراس هم نمیگذاشتند وسایل را ببرم، دوستانی هم که قرار بود به من ملحق شوند به دلیل ازدحام جمعیت در مرز نتوانسته بودند خودشان را برسانند، من ماندم با ۱۴۰ کیلو بار و بیش از ۲ هزار تا مواد خام جاکلیدی! اما این محدویتها مانع اجرای ایدهاش نشد، آقا سعید در همان جا برقی از یکی کیوسکهای پلیس گرفت و شروع کرد برای بچهها جا کلیدی تولید کردن، چند ساعتی گذشت یکی از عراقیها از او پرسید شما اینجا چه کار میکنی؟ جایی داری بروی؟ او جواب دارد: نه! آن مرد عراقی برای او یک گاری گرفت و او را به موکبی برد تا شب را آنجا سپری کند، در همین فاصله هم دوستانش رسیدند و در چند روز بعد بیش از ۲ هزار جا کلیدی میان کودکان و نوجوانان زائر توزیع شد.
آن سال هم گذشت تا اینکه در اربعین امسال، آقا سعید همراه با دیگر دوستانش در موکب عقیله در شهر کربلا باز هم این ایدهشان را اجرایی کردند، ایدهای که همچنان میان کودکان زائر طرفدار دارد. البته این بار با ۱۸۰ کیلو تجهیزات و دو برابر شدن تولید جاکلیدی در کنار گرمی بیش از حد هوا و قطعی برق که آقا سعید از آنها به عنوان نمک این ایام یاد میکند. با این وجود او از هر فرد یا گروهی که بخواهد ایده تولید جاکلیدی را در پیادهروی اربعین اجرا کند، استقبال میکند و خوشحال هم میشود.